چرا بهترین کارمند ها را از دست میدهیم؟
نظریه دورنما (prospect theory) شاید مهمترین دستاورد اقتصاد رفتاری باشه. این نظریه به ما میگوید که خوشیها و دستاوردهای ما، خیلی زود اشباع میشوند، اما رنج ناشی از خسرانهای ما، میتوانو خیلی بزرگ بشود.
در واقع خوبیهای سازمان، خیلی زود برای کارمندها تکراری میشوند، اما موارد نارضایتی، عادی نمیشوند و آزاردهنده باقی میمانند. مشکل کجاست؟ اگر نارضایتیها را رفع کنید، میروند توی فهرست خوبیها و ارزششون اشباع میشود.
بریم سراغ کتاب عواطف اخلاقی از آدام اسمیت ببینیم نظر استاد در این مورد چیست؟
آدام اسمیت باور داشت که آدمها دوست دارند تحسین برانگیز باشند، چنان تحسینبرانگیز که نیازی به تحسین نداشته باشند!
وقتی یکی در تنهایی خودش نقاشی میکشد، وقتی باشگاه و آرایشگاه میرود، وقتی سعی میکند بیشتر کتاب بخواند، و برای تمام اینها پول خرج میکند، میخواهد خودش به این باور برسد که انسانی شایسته تحسین است.
مدیرها معمولاً برای تذکر دادن نواقص، کارمندها را به دفترشون دعوت میکنند. کمتر پیش می آید که بهشون بگویند که چقدر بهشون افتخار میکنند و کارشان چقدر ارزشمند بوده است.
اما فقط تحسین کردن نیست که ما را راضی میکند. بلکه ما شغلی را میخواهیم که درآن رشد کنیم و از دید خودمان انسان شایستهتری باشیم.
یکی از روشهای خوب برای وفادار کردن کارمند همین است. برایش یک نقشه راه، یک مسیر پیشرفت ترسیم کنید، تا بداند که با انجام چه کارهایی میتواند به جایگاهی برسد که شایستگی آن را دارد.
شاید گرت بیل بهترین مثال باشد. بیل نیمکت نشین، از تمام بازیکنان رئال بیشتر دستمزد میگیرد. اما محاله با یک پیشنهاد (حتی بدتر از دستمزد فعلی) رئال رو ترک نکند. گرت بیل دنبال پول بیشتر نیست. چیزی که بیل میخواد، اون احساس فوقالعاده است که بعد از زدن گل افسانهایش در فینال کوپا به بارسلونا، تجربه کرد. احساس خوب تحسینبرانگیز بودن!